Saturday, January 29, 2005

خداحافظ هيلا!!!

ديگه بايد يه روز از اين وبلاگ علنا ميرفتم و الان وقتشه. زياد دنبال کامنتدوني نگردين چون برداشتمش. فقط جهت اطلاع بدونين که ديگه من اينجا نمينويسم. حالا اگه خيلي دوست دارين دليلش رو بدونين و يا بدونين ميرم کجا چند خط پايين تر رو بخوننين وگرنه همينجا خدا حافظ.


ديگه دوست ندارم مطلبا و بيشتر خاطراتي که مينويسم زير ذره بين دوستام باشه. چه برسه به خانواده. خيليا اينجا رو ميخونن. از خانواده و فاميل بگير تا دوست و آشنا. اين خانواده نه چندان اينترنتي ما هم دارن اولين جايي که سر ميزنن وبلاگ منه. ديگه دوست ندارم اينقدر زير ذره بين بنويسم و ميرم يه جاي ديگه. اگه دوست دارين بدونين کجا شرمندتونم اصلا فک کنين اين وبلاگ و صاحبش ترکيده! خودم براتون شايد يه روز کامنت بذارم. اگر بر فرض محال دلتون خواست وبلاگ منو بخونين اين آرشيواي بغل هست. دو سال با شرافت توبه اينجا نوشتم و حالا با يه دل گرفته دارم ازش خداحافظي ميکنم.

خداحافظ هيلا . . .

Thursday, January 27, 2005

اين مطلب مربوط به دو هفته پيشه:
تو يه روز رفتم 2 تا فيلم رو ديدم تويه دو تا سينما! اين نشون ميده که من چه آدم بيکار و الاغيم! اوليش رو که صبح رفتم «بله برون» بود. يه فيلم مثلا طنز که ميخواست هرجور شده ملت رو بخندونه. هرچند به زور بردنم ولي بدک نبود. بعد از ظهر رفتم « قدمگاه». فک ميکردم بايد يه فيلم تمام معنوي باشه ولي نميدونم چرا بعد از ديدنش از اينکه من مسلمونم بدم اومد! خيلي وقت بود فيلم به اين باحالي نديده بودم. پيشنهاد ميکنم برين و حتما ببينينتش.
چند وقته کمرم خيلي درد ميکنه. نميدونم چرا ولي يه مدتي بهتر شده فک کنم سرما خوردگيه! اين چند روزه ماشين بابا هم شده هُلي! خلاصه براي روشن کردنش بايد يه ساعت هولش بديم.

» آدامس شيک با طعم خمير دندون پونه!
» Dance my little tin goddess متوجه شدي يا به زبون مادريت به ت بگم!
» اضافه بر مطالب بالا سيزده گربه رو هم ديدم که خيلي . . .

Thursday, January 13, 2005

اين عکس انگيزه بودن ايجاد ميکنه . . .



Monday, January 10, 2005

چي بگم؟! خيلي down شدم پس . . . . خفه شو!