Thursday, September 30, 2004

لعنت به او و آنچه که بين من و وبلاگم فاصله انداخت. بايد خر زد که در خر زدن حکمتي ست بس کله گنده. لعت به چراغ سبز . . . لعنت به چراغ سرخ و زرد و آبي و خلاصه دويستا رنگ ديگه.

» موقعي که بايد حرف بزنم، يادم ميره. ولي وقتي نبايد حرف بزنم، يادم مياد قصه فلان رو.
» اينم سايت خوبيه.

Saturday, September 25, 2004

1 2 3 4 امتحان ميکنيم. صدا مياد؟ آخه کجاي دنيا از تو مانيتور صدا مياد که شما دومين باشين. به هر حال صدا بياد يا نياد ميخوام داد بزنم که داداش حالمون بدجوري گرفتست. خيلي ميترسم بميرم و اين سه تا رو نبينم:
1- اروپاي قديم (زمان اليور توئيست)
2- زندگي کاملا سکرت تو يه شهر ديگه. (هيچ آشنايي ازت خبر نداشته باشه)
3- سوميش خودم هم نميدونم چيه.

» امروز نمايشگاه بين المللي «اله سيت» هم راه ميفته تا هشتم مهر.
» از دو دره بازي اصلا خوشم نمياد. البته به غير از موقعي که لازمه نه براي ضدحال زدن.
» بد نگاه ميکني. مشکلي هست؟

Tuesday, September 21, 2004

اينم پاييز. راستش ميخواستم از هفته دفاع مقدس بگم و بنويسم ولي ديدم حسش نيست. خيلي خوب بگذريم و بريم سر همون پاييز. نميدونم چرا فک ميکنم پاييز همه ساکت ميشن و از آب و تاب مي افتن و خلاصه هرکسي سرش ميره تو لاک خودش. هميشه احساس ميکنم مردم تو پاييز بيشتر سعي ميکنن تا سالم تر باشن و به خداي خودشون نزديک تر بشن. هرچند همه چيز برعکس ايناست. خلاصه پاييز و يه فصل ديگه از بهترين لحظه هاي زندگيم که بايد هواشون رو داشته باشم.

» صبح غار غار کلاغ رو که شنيدم نميدونم چرا اينقدر حال کردم. خيلي وقت بود انگار نشنيده بودم.

Saturday, September 18, 2004

بعد از عمري علافي بالاخره من اين فيلم «شهر زيبا» رو ديدم. آقا درسته من Up2date نيستم ولي بالاخره از ديدن فيلم لذت رو بردم. يادش به خير؛ چقدر در به در رفتم دم در سينما ولي هروقت رفتم ديدم که يه فيلم ديگه اومده رو پرده. آخ که قيافم چقدر آويزوون ميشد. خلاصه ديدم ديگه حالا اگه نميديدم هم چيزي عوض نميشد. شايد هم عوض ميشد. برو بابا حوصله نداريم.

» پاييز، فصل پوست اندازي ملت. مخصوصا خودم.

Wednesday, September 15, 2004

ديروز يا بهتره بگم ديشب داشتم تو خيابون راه ميرفتم. چيزي که خيلي تو ذوق ميزد اين بود که هرکس رو ميديدي مخصوصا سنّاي مدرسه اي، يه کيف يا کوله نو داشت. خيلي صحنه هاي قشنگي بود. خلاصه من که حال کردم. اين هوا هم که خيلي سرد شده. بوي پاييز ميده. يادش به خير. پارسال همين موقعها عاشق مهر شده بودم ولي حالا اصلا حوصلش رو ندارم. چون اين تابستون جز پاس کردن دو ترم کلاس زبان که فشرده برداشته بودم هيچ کار مثبتي انجام ندادم. اين ترم يا فشرده دوم خيلي نامردي شد چون نمره پاياني رو از صد 83 گرفتم ولي بي معرفت کلاسي شدم 75. اين يعني نامردي تمام چون اگه يه کمي اين بابا چشاش رو باز ميکرد ميتونست بفهمه که بابا چقدر سر کلاس اکتيو بودم. به هر حال اينم پاس شد به خاطر فقط نمره فاينال. حالا ميرم Intermediate 2 يا همون L7 سابق.

» به قول يارو: شد شد..... نشد نشد !

Wednesday, September 08, 2004

n روز بود که آپديت نکرده بودم! n روز بود که سرم شلوغ بود. n روز بود که اکانت نداشتم. n روزه که من با اين تيکه کلام (n) مشکل دارم. n روزه که ميخوام يه مقدار مشخص واسه اين n پيدا کنم. ميخوام اسم وبلاگم رو عوضم کنم و اصلا بذارم:« من و اِن!» کلا من خيلي قيافم مث n شده. من n تا بي حوصله ام. حالا شما ميدونين n چقدره؟

» آلبوم جديد آريان: هيچ نظري ندارم.
» ساعت 11 شب راديو جوان رو گوش کردين؟ من اتفاقي پيداش کردم ولي خيلي باحاله.

Friday, September 03, 2004


يادمه يه بار وقتي با مامانم تو خيابون (دوران کودکي) را ميرفتم يه موجود که بيشتر شبيه يه تپه شني سياه بود رو ديدم! البته مامانم چادريه اما اين خانم به خاطر حجابش بيشتر واسه من شبيه لولو خرخره بود. وقتي به مامانم گفتم، از خنده مرد! اين عکس روبرو معرکست.

» چادر و حجاب خوب ولي نه اينطوريش.