Saturday, June 26, 2004

اگه يه روز من زنده بودم و امام زمان ظهور کرد همون اول ميرم يقشو ميگيرم ميگم تا ديروز کجا بودي. حالا چه وقت اومدنه؟ حالا اومدي مضلوما رو از چنگ ظالما نجات بدي؟ حال که همه مضلوما پوست کلفت شدن و خودشون هم يه پا ظالم؟ اگه غيبتت واسه اين بوده که زنده بموني تا اسلام حفظ بشه. تو که اين همه قدرت داشتي هر از چند گاهي ميومدي پاکسازي ميکردي ميرفتي و اينقدر ملت و الاف خودت نميکردي. الان هر کي ندونه چي شده ميگه اين پسره فلان فلان شده کارش به جايي رسيده که به امام و نبي و ولي داره توهين ميکنه. هرکي ناراحته بگه که اين يارو کافره و خوندن وبلاگش هم حرومه بيخيال ما بشه.
آخه آدم تو اين خرتوخر بازار حرفش رو به کي بگه؟ به هرکس ميگي حرفش همينه برو يه فال حافظ بگير يا قبل هر کاري استخاره کن. مگه من خرم که سرنوشتم رو بسپارم به يه مشت کلمه کج و معوج و سنگين تو يه کتاب به اسم ديوان حافظ که اين مستر حافظ واسه معشوقش اونا رو چيده. يا چارتا کلمه گوشه هر صفحه قرآن که يا خوبه يا بده يا متوسط. اينا همش دروغه! تو برو همش درست ميشه يعني چي استخاره؟ اگه قرار بشه به خود شما يه چيز با ارزش بدن و بعد بري استخاره کني و ببيني که نبايد اون چيز با ارزش رو داشته باشي حاضري به خاطر يه حرف بدون سند اون چيز رو از دست بدين؟ اصلا... اصلا... اينا فقط چرند و پرنده.
از گرما تي شرت رو درآوردم و انداختم روي تخت. داشتم با خودم فک ميکردم. داشتم با خودم ميگفتم که اگه يه روز يه نامرد بياد و اين کامپيوتر رو از من بگيره من ديگه با کي بايد حرف بزنم!؟ درست مث همون زماني که تو اون دفترچه دوست داشتني مينوشتم. ميترسيدم يه روز يکي بياد و اون دفترچه رو از من بگيره. ولي حالا خاکستراي اون دفترچه رو پشت بومه. آره خيلي راحت آتيشش زدم. خيلي از خاطره هاي قشنگم اون تو بود. دود شد و رفت تو هوا درست جلوي چشام. يه نفس عميق کشيدم تا بوي دودش يادم بمونه. بوي چند سال زندگي بي مصرف رو ميداد. ميترسم يه روز بازم همينطور احمقانه اينجا رو از بين ببرم. ترسناکه. ولي شايد لازم بود که اينکار رو بکنم. دليلش رو نميدونم ولي يه حسي به من گفت اين کار رو بکن. درست مث هميشه که به من دستور ميده و منم انجام ميدم.

کوتاه و مختصر:
» هرکي Gmail ميخواد واسم پي ام بذاره.
» هوا بو گند ميده.
» چه خبري بهتر از اينکه دخترخالم کوچولوش به دنيا اومده.
» چرا من ديگه کامنتام سرريز نميشه؟
» "هيلا" داره از حالت يه اسطوره ذهن به يه کابوس تبديل ميشه.
» يه موفقيت بزرگ.
» هوا ديگه داره خيلي گرم ميشه. اوووووووف.
» تنها ترين روزام رو دارم ميگذرونم بدون هيچ دوست و رفيقي.
» اين PHP خيلي باحاله اما چرا من اين کُدا رو چپه مينويسم و اشتباه ميشه؟
» نياز دارم به يکي که به م قوت قلب بده.
» صادق هدايت معتقد بود دنيا پوچه! . . . منم همينطور.

Tuesday, June 22, 2004

چند وقت پيش باباهه اومد به اين فنچ بنده خدا ارزن بده که سه صوت قفس رو دو دره کرد و جيم زد و حالا هم امروز که اين لاک پشت عمرش و داد به شما. چي تلخه نه؟ خداييش اگه شما هم اين لاک پشت رو 7 سال داشتين بازم ناراحت ميشدين. حيووني طبق محاسبات من 1 سانت قد کشيده بود؛ بزرگ شده بود. خدا به م صبر بده.
اي گند بزنن به هرچي تابستونه. اي مرده شور بشوره اين تابستوناي منو که همش عين خر بايد خمار باشي و کسل و عين سگ بد بياري. گور پدر هرچي تابستونه. تف و لعنت و هزارتا فحش بي ادبي به اين تابستوناي من.
مرسي دايي رضا. ميخوامت. واقعا معني مردانگي رو عملي نشون دادي. کاش بودين و ميديدين. ايول. خداييش تو اين مورد زبون از توصيف صحنه عاجزه!

» » » نتيجه آزمايش موهام:
شما يه عمر وبلاگ يه کله قارچي رو ميخوندين! منظور اينه که موهام قارچ داره و ايشاالله ديگه ميريم ريشه کنش کنيم.

Friday, June 18, 2004

تشخيص اُطبا در پي آمد کچلي اينجانب:
1- اضطراب الکي واسه هر چيز بيخود.
2- استفاده از شامپو نامناسب.
نتيجه:
آقا ما کچل شديم رفتيم پي کارمون.

خوب ديگه از هرچي که اين روزا بگذريم ميرسيم به دکتر علي شريعتي. اگه به نظر شما بعد انقلاب زنده بود وضع ما همينطوري بود؟ واقعا حرفاش رو بايد طلا گرفت. حالا بگم از اين بنده خدا که بعد از انقلاب از دانشکده ادبيات بيرونش کردن...... اگه اهل مشهدين يا يه روز اومدين مشهد تو خيابون دانشگاه يه يارو هستش که جلوي بانک سپه(اول خيابون کفايي) بساط ميکنه و کتاب ميفروشه. يه کمي دقت کنين ميبنين که همش فقط تو کار دکتر شريعتي و بس! اين بنده خدا گويا اوايل انقلاب تو دانشکده ادبيات يعني همون جايي که الان شده جهاد دانشگاهي يه زماني استادي بوده و برو بيايي داشته که خلاصه اگه از اين بحثا بگذريم به خاطر حمايت از دکتر شريعتي بيرونش ميکنن و ديگه اجازه نميدن تدريس کنه. حالا اينو گفتم که ببينين جون ما اوايل انقلاب به چه چيزايي گير ميدادن و چقدر سياست بازي خطرناکه!
هيچ نشد بگن که دکتر علي شريعتي شخصيت بزرگيه(به استثنا پریزدنت خاتمی) و فقط گفتن چرا کروات ميزنه و يا چرا صورتش رو با تيغ ميتراشه! ننگ از اين بالاتر نيست که جسدش رو تو سوريه دفن کنن و هيچ نماينده از ايران واسه تشييع جنازش نره. در حالي که از اکثر کشوراي اروپايي يه نماينده واسه حداقل احترام فرستاده بودن. خوب حالا خودتون بگين اين درسته؟
اينم يه قسمت کوتاه از دکتر شريعتي از کتاب «زيباترين روح پرستنده»:
عشق زاييده تنهايي است و تنهايي نيز زاييده عشق است و تنهايي بدان معنا نيست که يک فرد بيکس باشد، کسي در پيرامونش نباشد، اگر کسي پيوندي، کششي، انتظاري ونياز پيوستگي و اتصالي وپيوست وخويشاونديي در درونش حس نميکند و احساس ميکند که جدا افتاده، بريده شده و تنها مانده از او، در انبوه جمعيت، تنهاست چنان روحي ممکن است در آتش يک عشق زميني و يادر آتش يک عشق ماوراءي بسوزد و بگدازد. . . .

Wednesday, June 16, 2004

تو اين فيلم مردان سياه پوش يارو يه وسيله اي داشت که مي تونست حافظه رو پاک کنه خيلي راحت. کاش حالا ميشد اون وسيله رو داشتم و يه جورايي هرچي آشغال پاشغال تو مغزم بود رو ميريختم تو Recycle Bin تا راحت ميشدم و اينقدر وجدان درد نميگرفتم. ايشاالله که تابستون امسال مث پارسال نباشه.
حال که تمومش کردم احساس ميکنم خيلي پوچ شدم و بي چيز. احساس يه کمبود
بزرگ دارم. بايد انگار باشه. اين چي حسيه که بودنش باعث آزاره و نبودنش باعث پوچي! تا وقتي يه چيزي رو داري واسش اهميت قائل نيستي هرچند شايد اون چيز هم واسه تو اهميت قائل نيست. حالا هم که نيست چقدر تلخه اين زندگي. بايد يه جايگزين ديگه پيدا بشه. اما اين ميشه همون شرمندگي تو هر قدم از زندگي.
نميدونم منظورم و کي ميفهمه! ميدونم هيچ کس. چون الان هيچ کس تو تريپ من نيست. برم فعلا بچسبم به اين PHP و خودم سرگرم کنم. بيخيال هرچي تلخيه و دلتنگيه. مخصوصا حالا اگه اين کاره روال بشه نونم حسابي تو روغنه. دعا کنين که درست بشه و منم به يه نوايي برسم.
چي جالب؛ از اين فينقيل درخت تو حياطمون اين همه آلبالو برداشت کرديم. حالا من نديد پديد رو بگو چي حالي کردم. تو عمرم حاصل دست رنج خودمون رو تا به حال نخورده بودم واسه همين ذوق کردم. راستي شما هندونه دوست دارين؟ البته فک نکنم اندازه من دوست داشته باشين. به هرحال ميخوام اينو بگم که ديشب با تمام خريت ممکن نصف يه هندونه رو خوردم. خوب حالا دل دردش کنار ولي چيقدر دردناکه که هر 2 ساعت از خواب بپري و بري دستشويي و به دفع ادرار مشغول بشي. حالم به هم خورد.اه.

» » » چند وقت پيش با مهدي داشتيم تو خيابون راه ميرفتيم به شوخي يه دعايي واسه خودم کردم. حالا که حسابش رو ميکنم ميبينم جديد جدي خدا چي مهربونه و دعام رو برآورده کرد. اي خدا ما هم يه ( . . .) خورديم حالا بيخيال.

Sunday, June 13, 2004

خيلي خستم از اين همه دربه دري و الافي. داره مخم صوت ميکشه. اعصابم خورد بود و اومدم خونه . کولر روشن بود حالم جا اومد ولي چي ميتونست گرماي ذهنم رو روال کنه؟ يه لگد زدم به صندلي و يه لگد به تخت. نصف دماي اعصابم داشت به حد تعادل ميرسيد که يه مشت هم زدم به ديوار لعنتي دستم ترکيد. ديواره يه فرورفتگي جزئي بيشتر پيدا نکرد ولي هم دست و هم سرم بيشتر از هميشه آزرده شده. خيلي ديگه دارم قاطي ميکنم. آخه تا چه قدر دربه دري کشيدن لا به لاي کلمات و عددا؟ يادم اومد از حرف اون بنده خدا که ميگفت اگه اعصابت خيلي داغونه برو تو قبرستونا راه برو و سنگ تک تک قبرا رو بخون يا برو تو حرم امام رضا. آره خودشه ميرم پيش اما رضا. ميرم کنار ضريح. همون جاي هميشگي ميشينم و با خودم فکر ميکنم تا اعصابم هم بياد سر جاش. اصلا از اين سوسول بازيا مث زيارت نامه خوندن خوشم نمياد. به نظر من همين که بري اونجا خودش کافيه. گفتم زيارت نامه ياد اين حرف بابام افتادم که ميگفت موقعي که رفته بوده مکه ديده يه يارو پيرزنه نشسته و داره کنار کعبه زيارتنامه امام رضا ميخونه. به هرحال چه ربطي داشت که اينو نوشتم خودم هم نميدونم. حال خلاصه يه چن نفري گفته بودن التماس دعا من هم ميگم چشم فقط يادتون باشه که اگه دعا ما گيرا بود من الان اينجا نبودم اصلا از طرفي هم شما ميدونين من هرچند وقت يه بار ميرم حرم؟ شايد به زور هر 4 يا 5 ماه يه بار ولي به هرحال خدا رو شکر که اين مشهد مث قم نشد چه ربطي داشت بازم؟ آقا چرا من اينقدر بي ربط نوشتم؟
آقا سگ خور ميرم يه پولي ميدم دات کام ميشم. بهتره بگم که ميذارم از اينجا ميرم و واسه خودم مستقل ميشم. اول شکمم رو صابون زده بودم که ارداويراف عزيز واسم يه قالب روال کنه اما ظاهرا سرش خيلي شلوغه. حالا من که ميخوام PHP رو استاد کنم ميرم واسه خودم يه قالب هم روال ميکنم ديگه. پس به راحتي ميشه نتيجه گرفت که با همه اين حسابا آخر تابستون شايد هم مهر و آبان من دات کام بشم ولي چيزي که مسلمه اينه که من حتما ميشم. خوب برم فعلا قولکم رو بشکنم ببينم چقدر توش مايه داره؟! راستي شما Host نميخواين؟ به قيمت مفت با Control panel عالي و فارسي و امکانات معرکه! هر 20MB فقط 15 هزار تومن. من که خودم 10MB با پسرخاله خريدم. خيلي مي ارزه. فعلا به درد همين عکسا ميخوره که توش آپلود کنيم.

» » » از يک تا n بشمار. خوب حالا برو که تازه اول راهي.
» » » هنوز تموم نشده بياين اين Host رو بخرين.
» » » چرا بعضيا هنوز ذوق ميزنن که Gmail دارن؟

Wednesday, June 09, 2004

ميخواستم درباره اون بالا توضيح بدم. ديدم خيلي بي ادبيه که همه ملت رو زير سئوال ببرم پس واسه همين هيچي نمينويسم.
بعد از یه قرن بالاخره با این آهنگای ایرانی آشتی کردم. خودمونیم ها آهنگ های ما ایرانیا چقدر مسخره تشریف داره. خداییش آدم یه جورایی خواه نا خواه نشیمنگاهش رو صندلی به حرکت در میاد ولی به خاطر مسائل امنیتی آدم باید خودش رو کنترل کنه. بازم با همه اینا میگم که همه آهنگای ما ایرانیا البته اونور آبیا خیلی شعرای بی معنی داره به غیر از سیاوش قمیشی که هم صداش قشنگه و هم آهنگاش و هم شعراش.

Sunday, June 06, 2004

اگه دیدین دو روز دیگه هرکدوم از اعضای خانوادتون(خواهر و مادر و داداش و بابا) با یه جنس مخالف غریبه اومده تو خونه، به هیچ وجه ممکن وحشت نکنین چون اون شخص موقتا عضوی از فک و فامیل شما میشه.
بعد از این عمل خدا دوستانه و جوان پسند تو شهر مقدس قم حالا هم این بابا تو شهرش غوغا کرده. اینم اعلامیه بشر دوستانش. ایشاالله که دیگه موارد منکراتی نبینیم و اون بانوان "عزیز دل برادران" برن و تو همین دفترا بشینن تا یکی برداره ببرشون و زیادی کنار خیابون الاف نشن. شرعی و قانونی.

» » خدمات پس از فروش: با مدرک معتبر که دیگه دغدغه هم ندارین ازتون بپرسن اون خواهر چه کارتونه!

Wednesday, June 02, 2004

هرچي ميخوام فکرمو متمرکز کنم رو يه چيز نميشه. مرده شور بشوره اين فکر پرت و پلا رو که اينقد منحرف نشه از موضوع. ميخوام خودمو خفه کنم وقتي نميتونم تمرکز بگيرم. همش دنبال يه موضوع انحرافيه. شايد همي موضع واسه خيليا چيز با اهميتي باشه ولي من هيچ ارزشي واسش سعي ميکنم قائل نشم ولي باز خودش مياد Install ميشه. شايد يه ويروس جديده که يه از خدا بي خبر نوشتش و انداختش تو کله ما. يه آنتي ويروس قوي واسه ذهن کي سراغ داره؟ فک کنم اگه برم و قدم بزنم و تا جايي که ميشه دربارش فک کنم تا شايد خودش خسته بشه و ديگه سر کلش پيدا نشه!