نمی دونم چرا ولی من برای اولین بار از یک آهنگ ایرانی خوشم اومد . من همیشه می گم که آهنگای ایرانی دالام دولوم الکی داره ولی عجیب از این خوشم اومده!!!! راستی اصلا نمی دونم که این آهنگ رو از کجا دانلود کردم! ولی فکر کنم از یه وبلاگ بود چون یه بنده خدایی قبلا این رو در sharemation آپلود کرده بوده! شما هم دانلود کنید وبعد حالتون از سلیقه من به هم بخوره (486KB) ضمنا بالاخره اول مهر اومد . من بعد از 4 ماه انتظار بازم یه امیدی به آینده پیدا کردم. اول از خیلی چیزا می ترسیدم که یا مهر نیاد و یا مهر بیاد و من نیام خلاصه هنوزم هیچی معلوم نیست . پس دلخوشی دادن الکی هم خوب نیست.
Monday, September 22, 2003
Saturday, September 20, 2003
خوب دیگه من این متن رو مینویسم تا اول مهر شاید هم بیشتر . بس که آپدیت کردم خسته شدم. پیشا پیش می خوام عرض کنم که من در آستانه اول مهر به یک نکته انحرافی ( 100% کنکوری) دست پیدا کردم: " ما برای کسب علم و ادب به مدرسه و یا دانشگاه می ریم . ولی ، چه خوش گفته لقمان حکیم : - ادب از که آموختی ؟ - از بی ادبان !!!! " با حال بود، نه !
(جون من ضایع نکنی ها ) . به امید دیدار همه بچه منفی ها و بچه مثبها در کلاسا
(جون من ضایع نکنی ها ) . به امید دیدار همه بچه منفی ها و بچه مثبها در کلاسا
Thursday, September 18, 2003
بابا چقدر مشکل برای آدم پیش می آد؟ ای بابا من چرا اینقدر نق می زنم؟ یکی به من بگه چرا؟ راستی یه خبر اونم اینکه بالاخره وبلاگ گبه روبراه شد . اصلا به ما چه که روبراه شده صد سال نمی خوام روبراه بشه ! وا چرا من اینقدر بی ادب شدم؟ احتمالا از تاثیرات نزدیک شدن اول مهر و سرد شدن هوایه که من هم نق نقو و هم بی ادب شدم . باید یکی یه راه پیش پام بذاره تا اینطوری بی ادب و نق نقو نشم.
Tuesday, September 16, 2003
من چند وقتی هست که برنامه زندگیم حسابی تکراری شده طوری که همیشه عصرا بعد از اینکه از کار با اینترنت و کامپیوتر خسته می شم ترجیح میدم برم و کمی قدم بزنم. بعد از اینکه مث یه بچه خوب لباسامو می پوشم و می رم بیرون. سرمو مثل یه بچه مثبت می ندازم پایین و راه می افتم تا اینکه می رسم به پارک نزدیک خونمون ( کوهسنگی) وقتی سرم رو می یارم بالا می بینم که هرکس با یه ماشین از هرشهر پاشده و اومده تو این پارک ، منم تا می بینم شلوغه سرم رو دوباره می ندازم پایین و به راهم ادامه می دم تا جایی که خودم رو جلوی در کافی نت می بینم .یه حسی میگه که برم ولی باز میگم که بابا بی خیال من اومدم مثلا قدم بزنم و به راهم ادامه می دم که می بینم یارو داره برام فیش مینویسه و می گه برو فلان دستگاه و با اینترنت کار کن بعد هم من با تمام بی میلی ( تا حدو.دی با اشتیاق ) شروع به کار می کنم . وقتی هم می خوام برم به ساعتم نگاه می کنم و می بینم که من یه 2 ساعتی هست اومدم کافی نت بعد اون موقع تازه یه نوشابه هوس می کنم چون از تشنگی دهنم کف کرده . خلاصه هر جور هست بر می گردم و دوباره این کامپیوتر به من چشمک می زنه و می گه " راستی فلان چیزو درست کردی یا نه " و منو تا ساعت 2 یا 3 شب بیدار نگه می داره (استثناء هم داره) و می خوابم .ساعتم رو کوک میکنم تا بتونم زود بیدار بشم و از اینترنت شبانه هم استفاده کنم. . . . خلاصه اگه کسی یه راه حلی به فکرش می رسه پیشنهاد کنه وطوری نباشه که فقط این مطلب رو بخونه تا شاید بتونم دوباره مثل یه آدم زندگی کنم. ضمنا از پسر خالم(حامد) تشکر می کنم برای این کنتر.امیدوارم که کارشناسی ارشد هیچ کارشناسی ارشد دوبله قبول شه!! این کلیپپ طنز(ریکی مارتین بندری)تقدیم به شما که به ما لطف دارین پس دانلودش کنید( 3.50 MB) بای
Sunday, September 14, 2003
بالاخره برگشتم البته خیلی زود تر از این حرفا. تو این مدت که نبودم یهو یه مسافرت خانوادگی و خیلی اتفاقی پیش اومد که من تو این مسافرت نه تنها بهم خوش نگذشت بلکه خیلی هم بد گذشت(بر عکس اینکه ، به همه گفتم خوش گذشته) هر چند تو این مسافرت یه چیزایی درباره خانوادم فهمیدم که نمیشه بنویسم . و فقط چیزی رو که از خودم فهمیدم می نویسم که یه آدم سردر گم بین 100 تا شخصیت که میدونم هیچ کس مث کس دیگه نیست! حالا فعلا بی خیال چون بقیه حرفامو درباره اینکه چرا خوش نگذشته و از این حرفا بعدا می نویسم چون این داستانش خیلی بلنده( بر میگرده به اینکه چرا من نمی خواستم یه ماه یا بیشتر بنویسم) ولی اونقدر تو اونجا ذغال اخته خوردم که فکر کنم تا 10 سال فول شده باشم . ضمنا یه نفر یه جایی رو معرفی کنه که فضا به صورت مجانی برای آپلود در اختیار ملت بذاره . فعلا بای
Thursday, September 04, 2003
عشق
عشق مي آفريند .عشق زندگی می بخشد
این آخرین مطلب من تا ماه آینده و شاید هم بیشتره(؟؟؟!!!) که امیدوارم تو این مدت که نیستم بچه های خوبی باشین و در خونه رو به روی هرکسی باز نکنید. وقتی برگردم مطمئنا حرف برای گفتن زیاد دارم و کلی مطلب می نویسم ولی مطمئن باشین که برمیگردم. تو این مدت به سایت شوشه حتما مراجعه کنید. ضمنا به این عکس بالا و نوشته بالاش زیاد توجه نکنید و جدیش نگیرید چون اون کسی که بخواد بفهمه ، می فهمه (مسائل خصوصی:D) بای
Tuesday, September 02, 2003
وای چرا آخه اول مهر نمی یاد که من برم سر کلاس. جالبه بدونین که من از اول دبستان تا حالا از اول مهر متنفر بودم . ولی چرا امسال اینقدر دیفانس(دیوونه) اول مهر شدم نمی دونم. شبا چه خوابایی براش که نمی بینم. از این می ترسم که طبق معمول شانسم که وقتی منتظر یه اتفاقم و برام نمی افته این اول مهر هم اون طور که می خوام نشه . ای وای که اگر اول مهر اون طوری که می خوام نشه دیگه باید برم چه کار کنم؟ چه خاکی تو این کله بریزم؟ ضمنا امسال می خوام از اول ترم چنان بزنم تو خط خر خونی که خدا می دونه! خلاصه فقط اگه شما یه کمی به فکر ما باشید و برامون دعا کنید مطمئنا درست می شه. پس ما رو فراموش نکنید. این گل هم که ممکنه زشت باشه ولی ، بازم تقدیم به اونایی که منتظر اول مهرن و به فکر ما هستن
Subscribe to:
Posts (Atom)